این جا مهمانسرا نیست

که هر غریبه و گرسنه و تشنه ای بیاید

و خستگی بگیرد

و سیراب شود و برود

اینجا دلم است...!!!

 

 

تاريخ : جمعه 30 دی 1390 | 21:19 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com

 

دلم پرواز می خواهد،

دلم با تو پریدن در هوای باز می خواهد

دلم آواز می خواهد،

دلم از تو سرودن با صدای ساز می خواهد

دلم بی رنگ و بی روح است

دلم نقاشی یک قلب پر احساس می خواهد!

 



تاريخ : جمعه 30 دی 1390 | 18:33 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |



خوابم یا بیدار

کجای شب ایستاده ام

که چنین هوشیار  چشم به ثانیه های صبحم!

صدای قاه قاه خند ه ی ماه پریشانیم را قلقلک می دهد!

افسوس که ماه هم دگر تسکینم نیست!

کجای زندگی ایستاده ام که

آبادیش پیدا نیست !

خوابم یا بیدار

ترکه ی بیداری هوشیاریم را

می سوزاند!

 



تاريخ : جمعه 30 دی 1390 | 18:7 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |



پیروزی از دانستن بدست می آید

و فقط یک راز وجود دارد که ارزش دانستن دارد: راز درونی خویشتن.

درون تو پر رمز و رازترین مکان است.

انسان به جاهای دوردست سفر می کند- این کار اصلا مشکل نیست. اما رسیدن به هسته وجود خود، کاری است بس مشکل.

راز رازها آنجاست. شاه کلیدی که می تواند همه درها را بگشاید آنجاست.

رهروی همان گام گذاشتن در راه کاوش خویشتن است.

راز از قبل در آنجاست و تو فقط باید آنرا کشف کنی. فقط باید چیزهای غیر ضروری را از جای خود برداری و پرده ها را کنار بزنی تا ناگهان با خدا رو در رو شوی. از این است که ما همان خدا هستیم و پس چرا گداوار زندگی می کنیم؟!

 

"اوشو"



تاريخ : جمعه 30 دی 1390 | 17:53 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

 

روزی می آید
ناگهان روزی می آید
که سنگینی رد پاهایم رادر درونت حس می کنی
رد پاهایی که دور می شوند
و این سنگینی
از هر چیزی طاقت فرساتر خواهد بود...

 



تاريخ : جمعه 30 دی 1390 | 17:18 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com

 

در چشمانم تنها یی ام را پنهان می کنم

در دلم ، دلتنگی ام را

در سکوتم ، حرفهای نگفته ام را

در لبخندم ، غصه هایم را

دل من چه خردسال است ، ساده می نگرد

ساده می خندد ، ساده می پوشد

دل من از تبار دیوارهای کاهگلی ست

ساده می افتد، ساده می شکند ، ساده می میرد



تاريخ : جمعه 30 دی 1390 | 10:58 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

شب از نیمه گذشته بود ،

من بودمو تنهایی ،

سکوت بود و سکوت ،

حرکت عقربه های ساعت کند شده بود ،

چند روز بیشتر از رفتنش نگذشته بود ،

رفتنش با یکی دیگه

دل بیقرار او بود اما ،

اما

عقل می گفت بر نمی گرده

بخواب. 



تاريخ : جمعه 30 دی 1390 | 10:46 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

 

سفري بايد كرد

تا به عمق دل يك پيچك تنها

كه چرا اين چنين سخت به خود ميپيچد

شايد از راز درونش بشود كشفي كرد

شايد او هم به كسي دل بسته ست.

 



تاريخ : پنج شنبه 29 دی 1390 | 19:16 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

نگران نباش
حال دلم خوب است !!!
نه از شیطنت های کودکانه اش خبری هست
نه از شیون های مداومش ، به وقت ِ خواستن ِ تو ...
آرام...
جوری که نبینی و نشنوی
گوشه ای نشسته ،
و رویاهایش را به خاک می سپارد!



تاريخ : پنج شنبه 29 دی 1390 | 11:7 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com

 به همه خواهـم گفـت

به نسیـمی که گـذر خـواهد کــرد

به شهابی که درخــشید به شـــب

به شب روشن پاک ؛ به سپـیدار بــلند

به پـرستـو که غمین تــرک کند خــانه ی خــــویش

به همه خواهــم گفـت

به شـرابی کــه به پـــیمانه ی تـو مــی رقـصد

و تـو را مـست کـند شب همه شـب

من بــه هـر کـوچه کــه تـو می گـذری

کوچه هایِـی کـه پــر از خـاطره است

 که تـو را دارم دوسـت

 به همه خواهـم گفـت

که تـو را می خواهم



تاريخ : پنج شنبه 29 دی 1390 | 10:5 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

 

چنان بی خویشم از خود که 

               درخودم بسیار !

          به دنیا که می نگرم 

             تنها چیز آگاهی بی شکل است

                                   در اشکال بسیار !

 



تاريخ : پنج شنبه 29 دی 1390 | 9:57 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com

 

 


شـــــ ـایـد " تـكـراری " باشــ ـم ... امـــــــ ـا شک نـــــكـــ ـن ؛ تـكــ ـرار

نمیشـــــــــ ـم ! هی فلانی رفتن حق همه ی آدمهاست

 فقط خواستم بدانی اگر مانده بودی پاییزم قشنگتر بـــود...

 

 



تاريخ : چهار شنبه 28 دی 1390 | 13:46 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |


آنکس که رفتنیست بگذار برود ...

التماس به ماندنش نکن

بودنش هم به اندازه نبودنش دردو رنج دارد...



تاريخ : چهار شنبه 28 دی 1390 | 13:42 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

 Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com

 

 

همواره فرق میان در خلوت بودن و تنها بودن را به خاطر بسپار:

خلوت،قله تجربه است

و

تنهایی، دره.

 

خلوت، نور در خود دارد؛ یک شعله.

تنهایی تاریک است و سرد.

تنهایی وقتی است که دیگران را آرزومندی

و

خلوت وقتی که از خود لذت می بری.

 



تاريخ : چهار شنبه 29 دی 1390 | 1:10 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

  

                                                    مسافر

 

در عبور از کوچه‏ دلواپسی‏ ها

                                    شک‏ها

                                    و تردیدها

اینک

    مسافری هستم

             دربدر شهرهای دور

در لابلای ناشناخته‏ ها

                    حیران و سرگردان

                   از شکوه آفرینش

                                     بهت میکنم !

سفر خواهم کرد

             شهر به شهر

با شگفتی ‏ها دیوانه خواهم شد

با موجها همراه خواهم شد

با گل‏های وحشی خواهم رقصید

با مهربانی‏ ها عاشق خواهم شد

در اوج آسمان

تا انتهای نور سفر خواهم کرد

تا شکوه آبی‏ها

تا ته دانایی 

               شکوفه خواهم داد!

با واژه ‏هایی

              از جنس عرفان

                        خواهم گریست

با هرزه ‏های رهگذر

                        پرسه خواهم زد

شادی خواهم کرد

پایکوبی خواهم کرد

من نور را در پس اینها یافته ‏ام

آسمان آبی‏‏ست

            و من هنوز

      در این اوج هزاران پایی نفس می‏کشم!

در این اوج هزاران پایی

          خاک شیشه هواپیما را گرفته است!

و من

مسافر مشتاق

            جاده ‏های نور

دربدر واژه‏ هایی برای حرفهای نگفته

حرفهایی که

          خورشید با آنها طلوع خواهد کرد

          گل‏ها شکوفه خواهند داد

  و صورتی پاهای لک‏لک پررنگتر خواهد شد

ای خورشید تابنده 

                           در این اوج

                                         من به تو

                                          نزدیکم!

 



تاريخ : چهار شنبه 28 دی 1390 | 9:2 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com

 

می‌گویند:

زن‌ها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمی‌شوند.  بلکه اگر دوست داشتنی باشند، زیبا به نظر می‌رسند.

بچه‌ها هرگز مادرشان را زشت نمی‌دانند؛

سگ‌ها اصلا به صاحبان فقیرشان پارس نمی‌کنند.

اسکیموها هم از سرمای آلاسکا بدشان نمی‌آید.

اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید، آنها را زیبا هم خواهید یافت

زیرا حس زیبا دیدن همان عشق است....

 

هزاران گل بدرقه ی راهت تا بدانی عشق در همین یک قدمی است...احساسش کن...



تاريخ : سه شنبه 27 دی 1390 | 19:14 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

 

گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید

نه برای اینکه دیگران را از خودت دور کنی

بلکه برای اینکه ببینی

برای چه کسانی اهمیت داری...... که این دیوار را بشکنند...



تاريخ : سه شنبه 27 دی 1390 | 19:12 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com

 

 

فقیر به دنبال شادی ثروتمند

و پولدار به دنبال آرامش زندگی فقیر است

کودک به دنبال آزادی بزرگتر

و بزرگتر به دنبال سادگی کودک است

پیر به دنبال قدرت جوان

وجوان در پی تجربه سالمند است

آنان که رفته اند در آرزوی بازگشت

و آنان که مانده اند در رویای رفتن...

خدایا!

کدامین پل در کجای دنیا شکسته است که

هیچکس به مقصد خود نمی رسد؟!

 

 



تاريخ : سه شنبه 27 دی 1390 | 18:59 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

دفتر عشق که بسته شد،دیدم منم تموم شدم!/ خونم حلال ولی بدون،به پای تو حروم شدم!/ اونی که عاشق شده بود،بدجوری تو کار تو موند!/ برای مرگ عشقش،حالا دیگه باید فاتحه خوند!/ غرور لعنتی میگفت: بازی عشقو بلدم!/ چرا گذشتم از خودم!؟/ چراغ ره تاریکیم!؟/ چه خوب میشد تصمیم تو،آخر ماجرا میشد؟!؟!؟!

 



تاريخ : دو شنبه 26 دی 1390 | 19:28 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

 

براي با تو بودن ،
تنها يك بهانه كافي بود .
كلامي ساده ،
طرح لبخندي گنگ .
اما افسوس !
افسوس كه
بهانه‌ها را آغازي نيست ...

اگر شب ، مال من بود ،
ستاره مال تو ... !
و اگر روز سهم من باشد
خورشيد پيش كش ات ... !
اما افسوس !
عاشقان تهي دست اند ....
 


تاريخ : دو شنبه 26 دی 1390 | 17:52 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

 Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com

 

 

 


در جیب هایم
چیزی نیست
در دفترم
 
چیزی نیست
دست هایم را باز می کنم:
چیزی نیست
دل را هم که بدهکار توام

گفتي فراموش كردن كار ساده ايست
تو ، فراموش كن
 
من ...ساده ها را بلد نيستم
 .

 



تاريخ : دو شنبه 26 دی 1390 | 17:45 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

 

عازم یک سفرم

سفری دوربه جایی نزدیک

سفری از خودمن تا به خودم

 مدتی هست نگاهم به تماشای خداست

                                         وامیدم به خداوندی اوست

 



تاريخ : دو شنبه 26 دی 1390 | 17:32 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

 

میگم پدر جان استادمون گفت بین همه کلاس ها

من بالاترین نمره رو گرفتم

میگه:

ببین دیگه بقیه چقدر خنگن!!

 

 



تاريخ : دو شنبه 26 دی 1390 | 17:23 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

 

اين روزها حوالی چشمانم مدام بـــــارانی است...

بيا و پنجــ ـ ـ ــره را باز كن...

نم نم دوستت دارم هايم را می شنــوی؟!

ببـــین...

 

 



تاريخ : دو شنبه 26 دی 1390 | 17:20 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

 

هزار خیابان فاصله دارم با او

هزار خیابان فاصله دارم با خود

چرا زنده باشم

وقتی در تاریکی قدم می زنم

وقتی که او مرا

و گلدان ها کنار پنجره را

از یاد برده است .

 

زخم ها یم را نمی بندد

چشم هایش را می بندد

 



تاريخ : دو شنبه 26 دی 1390 | 17:3 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

 


از تو چـه پنهــان

گــاهۓ برایـم آنقـدر خواستنـۓ مۓ شوۓ

کـ شـروع مۓ کنم

بـ شمــارش تکـ تکـ ثانیـه

براۓ یکـ بار دیگـر رسیـدن

بـ بوۓ تنت...

 



تاريخ : دو شنبه 26 دی 1390 | 16:58 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

یاد من باشد که فــردا دم صبح

به نسیم از سر مهــر سلامی بدهم

و به انگشــت نخی خواهم بست

که فراموش نگردد فــــــردا

با همه تلخی و نـــاکامی ها

زنـــدگی شیرین است!

و به شکرانه دیدار نسیم هر صبح

زنــدگی باید کرد ...

 



تاريخ : دو شنبه 26 دی 1390 | 16:45 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

وقتی همه رو شبیه اون میبینی یعنی

"
عـــاشقـــــــــــی"
.
.
... ... .
وقتی اونو شبیه همه میبینی یعنی

"
تنهــــایـــــــــی

 



تاريخ : دو شنبه 26 دی 1390 | 11:26 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |


 

خستگی را تو به خاطر مسپار که افق نزدیک است و خدایی بیدار که تو را میبیند و به عشق تو همه خاطره ها میچیند که تو یادش افتی و بدانی که همه بخشش اوست و همینش کافیست...



تاريخ : دو شنبه 26 دی 1390 | 11:17 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

 Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com


یاد گرفتم که : 1. با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند. 2. با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می کند . 3. از حسود دوری کنم چون حتی اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز هم از من بیزار خواهد بود . 4. تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم.



تاريخ : دو شنبه 26 دی 1390 | 11:10 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

 

 

 

هر کجا سازی شنیدی

از دلی رازی شنیدی

شعر و آوازی شنیدی

چون شدی گرم شنیدن

وقت آه از دل کشیدن

یاد من کن، یاد من کن

 



تاريخ : دو شنبه 26 دی 1390 | 11:2 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

 Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com

  

چگونه دست دلم را بگیرم ودر کنار

دلتنگیهایم قدم بزنم

در این خیابان

که پر از چراغ و چشمک ماشینهاست

نه آقایان:

مسیر من با شما یکی نیست

از سرعت خود نکاهید

من آداب دلبری را نمی دانم

 

 

 



تاريخ : دو شنبه 26 دی 1390 | 10:47 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

 

شب از نیمه گذشته بود ،

من بودمو تنهایی ،

سکوت بود و سکوت ،

حرکت عقربه های ساعت کند شده بود ،

چند روز بیشتر از رفتنش نگذشته بود ،

رفتنش با یکی دیگه

دل بیقرار او بود اما ،

اما

عقل می گفت بر نمی گرده

بخواب.  



تاريخ : شنبه 24 دی 1390 | 11:23 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

 Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com

 

 

 


 
دیدی غزلی سرود؟

 
عاشق شده بود ...

 
انگار خودش نبود ...

 
افتاد،

     شکست،

         زیر باران پوسید ...

 
آدم که نکشته بود ...

 
عاشق شده بود ...

 

 



تاريخ : پنج شنبه 22 دی 1390 | 13:15 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

 Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com

 

 

دگر حس شقایق را نداری

       هوای قلب عاشق را نداری

           از آن چشمان خونسرد تو پیداست ،

                     که قلب تنگ سابق را نداری...



تاريخ : پنج شنبه 22 دی 1390 | 13:8 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

 سخت ترین دو راهی: دوراهی بین فراموش کردن و انتظار است.

گاهی کامل فراموش میکنی و بعد می بینی که باید منتظر می ماندی.

و گاهی آن قدر منتظر می مانی که می فهمی زودتر از اینها باید فراموش میکردی.



تاريخ : پنج شنبه 22 دی 1390 | 13:6 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

 Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com

 

 

 

 

 

           شبها کنارمی اما نیستی برایم ...

 

                بدون تو دلم هزاران جا پر میزند و با تو دلم را گم می کنم ...

 

                              گیرم من عاشق شده ام ...

 

                                      تو ... تو حواست کجای دنیا پر میزند ..؟

 

 



تاريخ : سه شنبه 20 دی 1390 | 22:45 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

توهم ...

این تنهایی نیست که از آن می ترسم

        ترسم از این توهم است...

            که در نبودنم

                            گاه دیوانه وار

               سرت را از فرط بی قراری هایت

                                  و از ترس دیدن تمام نبودنم

                                                    به دیوار خواهی کوبید...

                                     آیا خواهی کوبید؟؟؟

 



تاريخ : سه شنبه 20 دی 1390 | 18:33 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

 Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com

 

     گریه هایم بی صداست

 

                  عشق من بی انتهاست

 

          رد پای اشکهایم را بگیر

 

                  تا بدانی خانه ی عاشق کجاست ...



تاريخ : سه شنبه 20 دی 1390 | 16:9 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

 

نیا ...

 قول بده که خواهی آمد

              اما هرگز نیا

                               اگر بیایی

                                           همه چیز خراب میشود

         دیگر نمیتوانم

                  اینگونه با اشتیاق

                               به دریا و جاده خیره شوم

             من خو کرده ام

                               به این انتظار

                                           به این پرسه زدن ها

                                                                           در اسکله و ایستگاه

                      اگر بیایی

                                   من چشم به راه چه کسی بمانم؟

 

 



تاريخ : سه شنبه 20 دی 1390 | 16:0 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

 Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com

 

 

 

میــان نانوشتــه های قلبـــــــــــــــــــــم،

کسی را یافتـــــــــــــــم

که نه تنــــها
 دلنوشتــه هایــم را می فهمیــــــــــــد،
... ...
بلــکه نانوشتــــــــــــــــــــــه هایــم را

از بر بــــــــــود...

 



تاريخ : سه شنبه 20 دی 1390 | 15:50 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |


دکتر علی شريعتی انسان‌ها را به چهار دسته تقسيم کرده است:

١ـ آناني که وقتی هستند، هستند و وقتی که نيستند هم نيستند.

عمده آدم‌ها حضورشان مبتنی به فيزيک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم مي‌شوند. بنابراين اينان تنها هويت جسمی دارند.

 

٢ـ آنانی که وقتی هستند، نيستند و وقتی که نيستند هم نيستند.

مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هويت‌شان را به ازای چيزی فانی واگذاشته‌اند. بی‌شخصيت‌اند و بی‌اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آيند. مرده و زنده‌‌شان يکی است.

 

٣ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نيستند هم هستند.

آدم‌های معتبر و با شخصيت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثيرشان را می‌گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داريم و برايشان ارزش و احترام قائليم.

 

٤ـ آنانی که وقتی هستند، نيستند و وقتی که نيستند هستند.

شگفت‌انگيز‌ترين آدم‌ها.

در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه‌اند که ما نمي‌توانيم حضورشان را دريابيم. اما وقتی که از پيش ما مي‌روند نرم نرم آهسته آهسته درک مي‌کنيم، باز مي‌شناسيم، می فهميم که آنان چه بودند. چه می‌گفتند و چه می‌خواستند. ما هميشه عاشق اين آدم‌ها هستيم. هزار حرف داريم برايشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گيريم قفل بر زبانمان مي‌زنند. اختيار از ما سلب مي‌شود. سکوت می‌کنيم و غرقه در حضور آنان مست می‌شويم و درست در زماني که می‌روند يادمان می‌آيد که چه حرف‌ها داشتيم و نگفتيم.



تاريخ : سه شنبه 20 دی 1390 | 15:31 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com


نـیمـکتِ بـا هـم بودنمـان تنـهاسـت

مـن دل نـشستـن نـدارم ،

تــو دلـیـل نـشستـن !...
 



تاريخ : دو شنبه 19 دی 1390 | 10:14 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

نمیدانم از دلتنگی عاشقترم یا از عاشقی دلتنگ تر

فقط میدانم در آغوش منی ، بی آنکه باشی

و رفتی ، بی آنکه نباشی . . .

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

چگونه دست دلم را بگیرم ودر کنار

دلتنگیهایم قدم بزنم

در این خیابان

که پر از چراغ و چشمک ماشینهاست

نه آقایان:

مسیر من با شما یکی نیست

از سرعت خود نکاهید

من آداب دلبری را نمی دانم

 



ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 19 دی 1390 | 10:6 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

 

 

دستــــــــــی نیست تــا

 

نگاه خستــــــــه ام را نوازشی دهد.

 

 

اینجا ،باران نمی بــــارد...

 

 

فانوســـــــــهای شهر، خاموش و مُرده اند

 

 

دســـــت های مهربانی ،فقیــرتر از من اند...!

 

 

نامردمان عشــــــــــــــــــــــق ندیده ،

 

 

خنجر کشیده اند بر تن برهنه   و بی هویــــتم !

 

 

دلم می خواهد آنقدر بنــــــــــــــــــــــــــویســـــــــم

 

 

تا نفسهایم تمــــــــــــام شود.

 

 

آنقدر دفترهای کهنــــــــــه را سیـــاه کنم ،

 

 

تا سَرَم   ، فریـــــــاد کنند.

 

 

می خواهم امشـــــــب ،

 

 

شاعــــــــــر نو نویس کوچــــــــه ها شوم.

 

 

بوی غربــــــت کوچــــه ها

 

 

امان بُریــــده است...!

 

 

می خواستم واژه ای پیــــدا کنم تا ...

 

 

دلتنگی کهنه و بی خاصیتــــــم را

 

 

عرضــــه کند ،

 

 

ولــــــــی

 

 

واژه ها باز هم غریبــــــــــــی می کنند.

 

 

می خواستــــم ،

 

 

کاغذی بیابم منـــــت نگذارد ،

 

 

تنش را بدستــــــانم بسپارد ،

 

 

تا نوازشــش دهـم ،

 

 

اما ، اعتمــــــــــــادی نیست...!

 

 

این لحظــــــــه ها ی لعنتی ،

 

 

باز هم مرا عذاب می دهنـــــــد..

 

 

این دقیقه های بی وفــــــــــا ،

 

 

بی وجدانــــترین ِ عالـــــم اند...!

 

 

دستــــــی نیست تــــا

 

 

دستهای خستــــــــــــه ام را

 

 

گرم کنـــــد...

 

 

نگـــــــــــاهی نیست ،

 

 

تا مرا امیـــــد دهد...

 

 

نفســـــــــی نمانده تا به آن تکیــه کنم.

 

 

اینــجا،

 

 

آخرین ایستــــــــــــــــــگاه عاشقیــــست...!



تاريخ : دو شنبه 19 دی 1390 | 9:29 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com


 

فقط یک خواننده زن ایرانی، این نبوغ رو داره که با لباس شب بتونه تو کوه و کمر آواز بخونه

فقط یک پسر ایرانیه که بعد از ازدواجش تازه بیاد دوران شیرخوارگیش میوفته و به مادرش وابسته میشه ...

فقط یک فروشنده ایرانیه که اگه وارد فروشگاه بشی و مثلا یک پیراهن را ازش بخوای بیاره تا پرو کنی میگه "اگه میخری بیارمش" ...

فقط در ایرانه که بعد از یک تصادف ساده ممکنه قتل اتفاق بیوفته

فقط خانمهای ایرانی هستند که دچار عارضه پوستی هستند و رنگ پوست صورت با گردنشون 6 درجه فرق میکنه ...



ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 19 دی 1390 | 8:55 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

 

عجب ای دل عاشق تو ام حوصله داری

تو این سینه نشستی هزارتا گله داری

یه روز عاشق نوری یه روزی سوتو کوری

یه روز مثل حبابی یه روز سنگ صبوری

پر از شک و هراسی همیشه بی حواسی

پر از حرفیو خاموش یه قصه و فراموش

***********

پر از راز نگفته یه کوله بار بر دوش

یه بی طاقت خسته به انتظار نشسته

یه روز رفیق راهی سفر پای پیاده

به اندازه ی عشقی پر از حرفای ساده

واسه روزای رفته سفر قصه ی خوبه

چراغ روشن راه قشنگی غروبه



تاريخ : یک شنبه 18 دی 1390 | 21:28 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com


در چشمانم تنها یی ام را پنهان می کنم

در دلم ، دلتنگی ام را

در سکوتم ، حرفهای نگفته ام را

در لبخندم ، غصه هایم را

دل من چه خردسال است ، ساده می نگرد

ساده می خندد ، ساده می پوشد

دل من از تبار دیوارهای کاهگلی ست

ساده می افتد، ساده می شکند ، ساده می میرد...



تاريخ : یک شنبه 18 دی 1390 | 21:19 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com

 


انصاف...

 

می آیی ... می روی ... و فقط یک سلام ... و گاهی یک خداحافظی

 

      نه ...         این انصاف نیست ...

 

              من و یک دنیا عشق ....        تو و یک دنیا بی تفاوتی ....

 

 



تاريخ : یک شنبه 18 دی 1390 | 19:53 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com


 

 

 


 

 

 

 

بیا قرار بگذاریم که . . .

هیچ وقت با هم قرار ی نداشته باشیم !

بگذار همیشه اتفاق بیافتد !
...
این طور بهتر است من هر لحظه منتظر اتفاقم !

منتظر ِ یک اتفاق که " تــــو " را به " مـن " برساند.

 

 

 

 

 

 



تاريخ : جمعه 16 دی 1390 | 17:17 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

.: Weblog Themes By VatanSkin :.