عکسی زیبا از کعبه زرتشت در نقش رستم
راز موفقیت در این اجتماع این است که یقین داشته باشیم
همه تقریبا به یک اندازه بی شعورند، اما جوری وانمود کنیم
که انگارهرکدام از آنها بیشتر از دیگری می فهمد!
نظرات شما عزیزان:
منم ........ فقط همینو بگم که تشبیهم میکنن به خانم بهنوش بختیاری
با این توصیف به نظرم بدک نیستم
حالا چی موافقی بریم؟
میخوای بنده خداها رو دور از جونشون زهره ترک کنی با دیدن ما
شوخی کردم تو رو که نمیدونم ولی منو ببینن حتما از فرداش وبلاگهاشون تعطیل میشه
یه سر هم میریم پیش ایزدمهر و گل پسر.... کاکاها ....
اما خب میدونی که به اقتضای قلب مردونه مردا،(چیزی دیگه نگم بهتره داداشم خدارو شکر سریع با موضوع کنار اومد و دلش پی یکی دیگه دوید الان هیچ مشکلی نداره
اما منِ بیچاره این وسط یه بار فرصت شد برم شهر عاشقان... ولی ناکام برگشتم
حالا جدای از شوخی در آینده خیلی نزدیک تصمیم دارم این تجربه تلخ رو جبران کنم..... راستی مزاحم دوستان هم خواهیم شد
چه خاطره غمباری
نظر قبلی هم که هنوز تأیید نشده
اشکال نداره میگم بقیه شو ... شما از آخر به اول بخونید
کجا بودیم آهان .... خلاصه ما رسیدیم شیراز (البته خانواده قبلش رفته بودند و مراسم خواستگاری و تمام کارا انجام شده بود) منم با دخترخاله ام بعدش رفتیم که مثلا توی مراسم عقد باشیم......غافل از اینکه وقتی قسمت نباشه کاری صورت نمیگیره حتی اگه همه راضی و خوشحال باشن
سرتون رو درد نیارم. ما که رسیدیم اونا رفتند جواب آزمایششون رو بگیرند.... ولی وقتی برگشتند با اشک و حسرت برگشتند... جواب آزمایششون منفی بود
خلاصه شادی ما تبدیل به غمی شد که ناچارا پذیرفتیم ولی داداشم اونقد ناراحت شد که حتی یه لحظه هم اونجا طاقت نیاورد و ما سریع برگشتیم..........
دست از پا درازتر من ولی دلم خیلی می خواست یه کم بیشتر اونجا باشم.......
خب اینم خاطره من از شیراااااااز......
انشاءاله به قول یاسی جون سفرای دوباره و چندباره به این شهر باصفا...... ولی دیگه تلخ نباشه
من هستم گلم تو کم پيدايي........
* * * * * * * * * * *
بد نيست منم خاطره ام رو از شيراز براتون تعريف کنم....تخمه ها که تموم نشد هاني جون؟
پارسال اواخر تابستون بود که واسه امر خيري پا شديم رفتيم شيراز ميخواستيم با اجازه ايزدمهر از شيرااااااااز عروس بیاریم...
خلاصه ما با کلی ذوق و شوق رفتیم اونجا...
خودت که از آب و هوای بی نظیرش خبر داری ... راستش بار اولم بود میرفتم و کلی ذوق داشتم که اول از همه برم حافظیه و ........
---------------------
بچه ها تا اینجای خاطره رو داشته باشید من کاری برام پیش اومده میرم و بقیه اش رو تعریف می کنم که اون همه ذوق و شوق چرا یکدفعه تبدیل به آه و اشک شد
به آغوشم که کشیدی
خاموش و نابود شدم
اما تو همان آب جاری خواهی ماند
شاید آتش دیگری در آغوشت جان دهد…
وای به جون خودم میدونستم یاسی شب میای
مرسی از خاطره
راستی یاسی وقتی زیر اسمان شهرو پخش می کرد من در دوران ابتدایی بودم چهارم و پنجم
اپم
بعد از دیدن تخت جمشید، ماشینای زیادی بودن و دائم دعوت می کردن از مسافران که بیاین بریم به طرف نقش رجب و سپس نقش رستم(که الان در تصویر ایزدمهر عزیز دیده می شه)...
بیشتر افراد بر می گشتن اصلا انگار از مرودشت ، فقط تخت جمشیدو میشناختند و بعضیا (مثل خودم و خودش و .....) دوست داشتن حتما از اونجا هم دیدن کنن....
بعد، راننده ها مبلغ رو ذکر می کردند که چقدر می گیرن تا اونجا........
هر کی هم که یه قیمتی می گفت، بالاخره یادمه یه ماشین گرفتیم و رفتیم به اون سمت...
توی راه راننده پرسید:
از کجا سفر کردید به شیراز؟؟
واااااااااااااااااااااای همین که فهمید از مشهدیم .... میدونید چی شد؟؟؟
انگار سرِ یه درد دل قدیمیش باز شد!!!
ظاهراً انگار وقتی اومده بوده مشهد، راننده های به قول مشهدیها : دمِ بست(دورحرم) ازَش بسیار زیاد کرایه گرفته بودن چون دیدن یارو زائر بوده و حالا راننده می گفت باید شما بیشتر بدید!!!!!!!!!!!!!تا تلافی بشه!!!!!!!!!!!!!
حالا بیا و درستش کن ......
آخه ما چیکاره حسن بودیم!!!؟؟؟
طرف، بدجوری تو دلش مونده بود ... نیست که خودش، راننده بود نمی تونست بپذیره که از همکار خودش، رودست خورده!!!
اما این سفر ، جدای از این خاطرات، بسیار به اینجانب خوش گذشت.....
به امید دیدار 2باره یا چندباره شیراز و وصف بی مثالش...........
از اینجا خودم در سفری که داشتم چندین عکس گرفتم اما این تصویر خیلی جالبه چون از سمت دیگه ای گرفته شده...
راستی یاد یه خاطره افتادم....
برو و تخمه هاتو بیار عزیز دل
رااااااااااستی نیلوفر کجاست؟؟
نمی دونم چرا وقتی میگم : نیلوفر ،
یاد اون سریالی که مهران غفوریان با لهجه جالبی میگفت:
نیلوفر خانوم میافتم.....
نمیدونم یادتون هست یا نه؟؟
زیر آسمان شهر...........
اصلا یادتون هست اون موقع چند سالتون بود.....؟؟؟!!!!
بروید کنااااااااااار
شیرین که می شوی
هوای هر حوایی از سرم می افتد
و هیچ سیبی مردد نمی ماند روی چه کسی شرط ببندد
حرف تو که باشد
با سر به جاذبه تن می دهم ...
من فقط تو مجله ها دیدم...کی خدا قسمت کنه از نزدیک ببینم
:
بابا بیاین نظر بذارین من هرچی دیر میام بازم اول میشه...تقصیر من چیه
[ یک شنبه 17 دی 1391برچسب:کعبه زرتشت در نقش رستم,راز موفقیت در این اجتماع,, ] [ 18:9 ] [ ایــزدمهــــــــــــــــر ]
[