راز موفقیت در این اجتماع

کلبـــــــــه تنهـــــــــــــــــایی!!!

(درانتهای نگاهت کلبه ای برای خویش خواهم ساخت تا مبادا در لحظات تنهایی ات با خود بگویی از دل برود هر آنکه از دیده برفت.)(هر گونه کپی برداری فقط با ذکر منبع مجاز می باشد.)

راز موفقیت در این اجتماع


عکسی زیبا از کعبه زرتشت در نقش رستم


راز موفقیت در این اجتماع این است که یقین داشته باشیم

همه تقریبا به یک اندازه بی شعورند، اما جوری وانمود کنیم

که انگارهرکدام از آنها بیشتر از دیگری می فهمد!


 



نظرات شما عزیزان:

نیلوفر آبی
ساعت23:55---20 دی 1391
عزیزدلم زیبایی تو از سیرتت پیداس و حتم دارم ظاهری خانم و زیبا داری.........
منم ........ فقط همینو بگم که تشبیهم میکنن به خانم بهنوش بختیاری
با این توصیف به نظرم بدک نیستم
حالا چی موافقی بریم؟


هانیه
ساعت21:20---20 دی 1391

میخوای بنده خداها رو دور از جونشون زهره ترک کنی با دیدن ما
شوخی کردم تو رو که نمیدونم ولی منو ببینن حتما از فرداش وبلاگهاشون تعطیل میشه


نیلوفر آبی
ساعت23:17---19 دی 1391
نه عزیزم .... اتفاقا با هم بریم خیلی هم خوش میگذره
یه سر هم میریم پیش ایزدمهر و گل پسر.... کاکاها ....


هانیه
ساعت22:40---19 دی 1391
بی من میری دیگه نیلو....باشه

نیلوفرآبی
ساعت16:12---19 دی 1391
آررررررررررره هانی جون
اما خب میدونی که به اقتضای قلب مردونه مردا،(چیزی دیگه نگم بهتره داداشم خدارو شکر سریع با موضوع کنار اومد و دلش پی یکی دیگه دوید الان هیچ مشکلی نداره
اما منِ بیچاره این وسط یه بار فرصت شد برم شهر عاشقان... ولی ناکام برگشتم
حالا جدای از شوخی در آینده خیلی نزدیک تصمیم دارم این تجربه تلخ رو جبران کنم..... راستی مزاحم دوستان هم خواهیم شد


هانیه
ساعت12:02---19 دی 1391
نیلوفر؟
چه خاطره غمباری


setare
ساعت0:46---19 دی 1391
سلام عالى بود به منم سربزن

نیلوفر آبی
ساعت22:35---18 دی 1391
راستش حالا که فکرشو میکنم میبینم خیلی درده که تا شیراز بری ولی نشه یه سر تا حافظیه و شاه چراغ بری واااای باغ اررررررم با اون همه گل ....همین نقش رستم .......


نیلوفر آبی
ساعت22:00---18 دی 1391
خب من اومدددددددددددددم
نظر قبلی هم که هنوز تأیید نشده
اشکال نداره میگم بقیه شو ... شما از آخر به اول بخونید
کجا بودیم آهان .... خلاصه ما رسیدیم شیراز (البته خانواده قبلش رفته بودند و مراسم خواستگاری و تمام کارا انجام شده بود) منم با دخترخاله ام بعدش رفتیم که مثلا توی مراسم عقد باشیم......غافل از اینکه وقتی قسمت نباشه کاری صورت نمیگیره حتی اگه همه راضی و خوشحال باشن
سرتون رو درد نیارم. ما که رسیدیم اونا رفتند جواب آزمایششون رو بگیرند.... ولی وقتی برگشتند با اشک و حسرت برگشتند... جواب آزمایششون منفی بود
خلاصه شادی ما تبدیل به غمی شد که ناچارا پذیرفتیم ولی داداشم اونقد ناراحت شد که حتی یه لحظه هم اونجا طاقت نیاورد و ما سریع برگشتیم..........
دست از پا درازتر من ولی دلم خیلی می خواست یه کم بیشتر اونجا باشم.......
خب اینم خاطره من از شیراااااااز......
انشاءاله به قول یاسی جون سفرای دوباره و چندباره به این شهر باصفا...... ولی دیگه تلخ نباشه


نیلوفرآبی
ساعت19:58---18 دی 1391
شنيدم داري صدام ميزني ياسي جون
من هستم گلم تو کم پيدايي........
* * * * * * * * * * *
بد نيست منم خاطره ام رو از شيراز براتون تعريف کنم....تخمه ها که تموم نشد هاني جون؟
پارسال اواخر تابستون بود که واسه امر خيري پا شديم رفتيم شيراز ميخواستيم با اجازه ايزدمهر از شيرااااااااز عروس بیاریم...
خلاصه ما با کلی ذوق و شوق رفتیم اونجا...
خودت که از آب و هوای بی نظیرش خبر داری ... راستش بار اولم بود میرفتم و کلی ذوق داشتم که اول از همه برم حافظیه و ........
---------------------
بچه ها تا اینجای خاطره رو داشته باشید من کاری برام پیش اومده میرم و بقیه اش رو تعریف می کنم که اون همه ذوق و شوق چرا یکدفعه تبدیل به آه و اشک شد


ژيلا
ساعت16:16---18 دی 1391
حکایت من و تو حکایت آتش و آب بود

به آغوشم که کشیدی

خاموش و نابود شدم

اما تو همان آب جاری خواهی ماند

شاید آتش دیگری در آغوشت جان دهد…


هانیه
ساعت15:17---18 دی 1391

وای به جون خودم میدونستم یاسی شب میای
مرسی از خاطره
راستی یاسی وقتی زیر اسمان شهرو پخش می کرد من در دوران ابتدایی بودم چهارم و پنجم


رامین
ساعت1:27---18 دی 1391
زیبا بود

اپم


یــــــاس پارسی
ساعت23:22---17 دی 1391
یادمه چند سال پیش که سفر کرده بودم شیراز ، رفتیم به سمت مرودشت و دیدن آثار 2500 ساله اش.......
بعد از دیدن تخت جمشید، ماشینای زیادی بودن و دائم دعوت می کردن از مسافران که بیاین بریم به طرف نقش رجب و سپس نقش رستم(که الان در تصویر ایزدمهر عزیز دیده می شه)...
بیشتر افراد بر می گشتن اصلا انگار از مرودشت ، فقط تخت جمشیدو می‌شناختند و بعضیا (مثل خودم و خودش و .....) دوست داشتن حتما از اونجا هم دیدن کنن....
بعد، راننده ها مبلغ رو ذکر می کردند که چقدر می گیرن تا اونجا........
هر کی هم که یه قیمتی می گفت، بالاخره یادمه یه ماشین گرفتیم و رفتیم به اون سمت...
توی راه راننده پرسید:
از کجا سفر کردید به شیراز؟؟
واااااااااااااااااااااای همین که فهمید از مشهدیم .... میدونید چی شد؟؟؟
انگار سرِ یه درد دل قدیمی‌ش باز شد!!!
ظاهراً انگار وقتی اومده بوده مشهد، راننده های به قول مشهدیها : دمِ بست(دورحرم) ازَش بسیار زیاد کرایه گرفته بودن چون دیدن یارو زائر بوده و حالا راننده می گفت باید شما بیشتر بدید!!!!!!!!!!!!!تا تلافی بشه!!!!!!!!!!!!!
حالا بیا و درستش کن ......
آخه ما چیکاره حسن بودیم!!!؟؟؟
طرف، بدجوری تو دلش مونده بود ... نیست که خودش، راننده بود نمی تونست بپذیره که از همکار خودش، رودست خورده!!!
اما این سفر ، جدای از این خاطرات، بسیار به اینجانب خوش گذشت.....
به امید دیدار 2باره یا چندباره شیراز و وصف بی مثالش...........


یــــــاس پارسی
ساعت23:10---17 دی 1391
اگه بخوام از اینجا چیزی بگم هانیه جونم به اندازه قدمت تاریخ باید دانست. اما همینو میدونم که دو جلسه کلاسی به همین موضوع میشه پرداخت . همین کارو در جلسات تاریخ ادیان بهش می پردازیم و گوردخمه هایی که به وضوح در تصویر دیده میشه و شاید ارتفاعش اصلا معلوم نباشه که چقدر زیاده.....
از اینجا خودم در سفری که داشتم چندین عکس گرفتم اما این تصویر خیلی جالبه چون از سمت دیگه ای گرفته شده...
راستی یاد یه خاطره افتادم....
برو و تخمه هاتو بیار عزیز دل
رااااااااااستی نیلوفر کجاست؟؟
نمی دونم چرا وقتی میگم : نیلوفر ،
یاد اون سریالی که مهران غفوریان با لهجه جالبی میگفت:
نیلوفر خانوم میافتم.....
نمیدونم یادتون هست یا نه؟؟
زیر آسمان شهر...........
اصلا یادتون هست اون موقع چند سالتون بود.....؟؟؟!!!!


یــــــاس پارسی
ساعت23:05---17 دی 1391
اووووووووووووووووووووومدم با کوله باری از نظر.............
بروید کنااااااااااار


خواننده ی قصه های مجید
ساعت22:34---17 دی 1391
برای منی که آدم دل دادن به هیچ چیز زمین نیستم

شیرین که می شوی

هوای هر حوایی از سرم می افتد

و هیچ سیبی مردد نمی ماند روی چه کسی شرط ببندد

حرف تو که باشد

با سر به جاذبه تن می دهم ...


هانیه
ساعت20:39---17 دی 1391
چقدر جای یاس پارسی خالیه درباره این عکس توضیحات تکمیلی بده و احیانا یک خاطره از سفرش بگه واسمون...هو....م

هانیه
ساعت20:30---17 دی 1391
آره واقعا عکس زیباییه

من فقط تو مجله ها دیدم...کی خدا قسمت کنه از نزدیک ببینم
:
بابا بیاین نظر بذارین من هرچی دیر میام بازم اول میشه...تقصیر من چیه


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ یک شنبه 17 دی 1391برچسب:کعبه زرتشت در نقش رستم,راز موفقیت در این اجتماع,, ] [ 18:9 ] [ ایــزدمهــــــــــــــــر ]

[ ]