پیری برای جمعی سخن میراند، لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.
بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند….
او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.
او لبخندی زد و گفت:
وقتی که نمی توانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،
پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه می دهید؟
گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید.
نظرات شما عزیزان:
[ یک شنبه 9 بهمن 1390برچسب:پیر عشق,زیباترین های عاشقانه,زیباترین وبلاگ عاشقانه,پیر معرفت,لطیفه,فراموش گذشته,سخنرانی,پند,اموزنده,عبرت اموز,حکمت,, ] [ 11:41 ] [ ایــزدمهــــــــــــــــر ]
[