براي غروب امروز
سكوت ساحلي ام را پر از تلاطم كرد
نه موج بود , نه طوفان , فقط تبسم كرد
رسيد خستگي اش را تكاند در قلبم
و در غبار تنش پيكرم تيمم كرد
لطيف و ساده تر از مردمان پر سودا
كمي به لهجه - دلتنگي -اش تكلم كرد
تمام دار و ندارش دلي خدايي بود
كه آنهم آمد و امروز با منش گم كرد
عجيب بود كه او دانه دانه باران شد
شجاع بود و مرا خوشه خوشه گندم كرد
نظرات شما عزیزان:
من که گفتم اي دل بي بند و بار / عشق يعني رنج ، يعني انتظار
آه عجب کاري به دستم داد دل / هم شکست و هم شکستم داد دل . . .
[ چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:غروب,شعر کوتاه,شعر عاشقانه,شاعرانه, ] [ 13:20 ] [ ایــزدمهــــــــــــــــر ]
[